الیس گراول، این نویسنده و تصویرگر پرکار، در کارنامهی حرفهای خود همیشه شیفتهی موجودات عجیبغریب و کوچولو بوده. کافی است به مجموعهی دهجلدیاش با عنوان موجودات چندشآور یا حتی کتاب باشگاه حشرهها نگاه کنیم تا به این شوق او پی ببریم. اما او در تازهترین کتابش، سروقتِ عجیبترین و ریزترین موجودات جهان رفته: میکروبها!
کتاب باشگاه میکروبها، درست مثل باشگاه قارچها و باشگاه حشرهها، بچهها را وارد دنیای شگفتانگیز و بامزهی موجوداتی میکند که شاید در نگاه اول ترسناک یا غریب به نظر برسد، اما در دل خود پر از شگفتی و راز است. روایت ساده و سرزندهی گراول، همراه با نقاشیهای بانمک و شوخیهای بامزهاش، چیزی است که باعث شده تا بچهها همچنان که میخندند و خوش میگذرانند، کلی چیز تازه هم یاد بگیرند.
گراول همان اول کتاب مینویسد: «همیشه دلم میخواست یه کتابی دربارهی میکروبها بنویسم.» و همانجا کارتونی از او میبینیم که دارد میکروبهای رنگیرنگی را نقاشی میکشد، در حالی که سگش به او زل زده: «کشیدنِ میکروبها خیلی باحاله.»
بعد از این، او برای بچهها توضیح میدهد که اصلاً میکروب چیست، سپس انواع خانوادههای میکروبی را معرفی میکند و پس از آن حقایقی را دربارهی آنها با بچهها در میان میگذارد: اینکه چرا میکروبها همیشه و همهجا هستند، یا اینکه اصلاً چرا بعضیهایشان برای ما مفیدند و بعضیها مضر.
گراول بعضی از میکروبها را بهخاطر قیافههای باحالشان، یا عملکرد و رفتار غیرعادی آنها انتخاب میکند. حتی روی اسمهای بامزهشان مکث میکند و در جایی دیگر تعریف میکند که چهطور خودش با این همسایههای ریزهمیزه و نامرئیاش در صلح و صفا زندگی میکند.
اگرچه در آخر کتاب تصاویر واقعی و زیبایی از میکروبها آمده، اما در طول کتاب فقط و فقط تصاویرِ بامزهی گراول را میبینیم: نقاشیهای علمی و دقیق او از انواع میکروبها البته با چشمهای گردِ قلنبهشان!
گراول در اوایل کتاب مینویسد: میکروبها موجودات زندهاند، اما نه حیواناند، نه گیاه، نه حشره. آنها نه پا دارند، نه مغز نه دهان و نه چشم. البته بهجز در نقاشیهای من!
دو میکروبِ گنده که سراسر صفحه را پوشاندهاند، با چشمان گرد و قلنبهشان به بچهها زل زدهاند و با دهانهای کوچولویشان گرمِ گفتوگویند. اولی میگوید: «الیس به هرچیز که میرسد برایش چشم میگذارد!» و آنیکی، که تکچشم و دندانخرگوشی است، جواب میدهد: «دندونهای کوچولو را بگو.»
اینجاست که میتوان شباهت این میکروبها را با شخصیتهای کتابهای قبلی او به وضوح دید: همان چشمهای درشت و همان نگاهها، یا همان لبخندهای کوچولوی بانمک. بیشترِ میکروبها فقط با چشمان باز خود زل زدهاند و هیچ فکری توی سرشان نیست (شاید چون مغزی توی سرشان نیست!) اما خب، بعضیهایشان هم حرف میزنند و همین باعث شده که شخصیتسازی آنها در مقایسه با گونههای مختلف ویروسها پررنگتر شود (ازجمله ویروسِ کرونا که در سالهای اخیر زندگی ما را زیر و رو کرده.)
در صفحهی آخر هم، الیس نقاشیِ خودش را کشیده که با ذوق، یک ویروسِ غولپیکر را توی بغل گرفته و دارد لپش را میبوسد، در حالی که ویروس با چهرهای درهمرفته و ترش کرده از او رو برگردانده. و دور و بر آن ها انبوهی از میکروبهای عظیمالجثه ایستادهاند.
منبع :
[ تصویر از :IVANOH DEMERS ]