
چرا باید شعر مدرن خواند؟ حتی شاید لازم است از چند قدم عقبتر شروع کنیم و سوالی را بپرسیم که این روزها خیلیها از خودشان میپرسند: «اصلاً چرا باید شعر بخوانم؟» تردیدی نیست که شعر در روزگار ما جایگاه و اهمیتش را از دست داده. چهبسا حتی در نظر بسیاری، چیزی است شبیه به یک خاطرهی باستانی یا تجربهای تجملآمیز و بیضرورت. اما آیا واقعاً همینطور است؟ آیا خواندنِ شعر، نوعی بازگشت و ور رفتن با نوستالژیِ گذشته است؟ برای خیلیها قضیه کاملاً برعکس است. درست در زمانهای که همهچیز با سرعتی سرسامآور تن به تولید و مصرف میدهد، برای برخی، شعر کنشی است رادیکال و رو به آینده. نوعی مقاومت در برابر رسانههای انبوه و فرهنگِ یکدست. یکجور تقلا برای صدا دادن به حاشیهها و دفاع از امرِ متفاوت. در میانهی این معرکهی مهارناپذیر، که صدا به صدا نمیرسد، برای ایندسته، شعر دعوتی است برای ماندن و درنگکردن. تجربهای همچنان موثر، که در اوج تبوتاب زندگیِ رومزه، دست در ریشههای هستیِ ما میکند و ضرورتِ وجودیاش را دوباره به یادمان میآورد...
اما چرا شعر مدرن؟ شعر کلاسیک با جهانبینیِ نسبتاً یکپارچه و ثابتش، با معناهای کمابیش قابل پیشبینیاش، همواره پاسخی بوده است به نظمِ پیشاپیش پذیرفته شده. شعر مدرن اما، پیش از هرچیز، حاصل مواجهه با بحرانهاست: جنگ، مهاجرت، بیهویتی، انزوا، شهرنشینی، فروپاشی باورهای گذشته و .... شعر مدرن، شعریست که با معلّق کردنِ معنا در پی این است تا زبان را از چنگِ سیاست و مصرف و دروغ بیرون بیاورد و به تجربهی ناگفتهها بسپرد. شعری است که بیش از همه میپرسد، پیش از آنکه بخواهد پاسخی بدهد. شعری است که از قطعیتِ کلاسیک رها شده و با شکستن هنجارها و الگوها، تمرینِ انتقاد میکند. و مهمتر از همه، شعر مدرن برخلافِ تصور رایج، نه نوعی گریختن از واقعیتِ جهان، بلکه سرشاخشدن با آن است: تلاشی برای حساس ماندن در عصری که همهچیز ما را به بیحسی فرا میخواند.
این لیست، مهمترین شاعرانِ مدرن و آثارشان را به شما معرفی میکند: