
انقلاب چیست؟ پاسخ ساده این است که انقلاب، تغییری قهرآمیز در یک رژیم سیاسی است. هر انقلابی در تاریخ، نشاندهنده دگرگونی سیاسی خشونتبار است. حتی اگر انقلابی در نهایت شکست بخورد، مطمئناً میراثی از خود به جای خواهد گذاشت که مدتها پس از خاموش شدن آتش توپخانهها و از بین رفتن تمام شورشیان، جهان را تحت تأثیر قرار میدهد. انقلاب، به عنوان یک رویداد مهم که زندگی میلیونها نفر را تغییر میدهد، ناگزیر به بخشی از هنر تبدیل میشود. انقلاب روسیه نیز از این قاعده مستثنی نیست.
انقلاب روسیه، رویدادی بود که جهان را دگرگون کرد، امپراتوری روسیه را از جنگ جهانی اول بیرون کشید و دولت را زیر آوار مدفون ساخت. همین رویداد، الهامبخش هنر انقلابی نیز شد. بلشویکها کشوری در حال فروپاشی را از ویرانههای جنگ بیرون کشیدند و سرنوشت امپراتوری که زمانی بزرگ بود را تغییر دادند و آن را به اتحاد جماهیر شوروی تبدیل کردند ؛ دولتی دیگر که مقدر بود به یک قدرت بزرگ در عرصه جهانی تبدیل شود. هنرمندان نتوانستند از تب انقلاب دوری کنند و بدین ترتیب، زندگیهای از دست رفته و آرمانهای یافت شده را به تصویر کشیدند.
انقلاب اکتبر با یک شورش آغاز شد. زمانی که روسیه شعلهور شد، کمتر کسی از پیامدهای گسترده آن باخبر بود. دسیسهها و درگیریهای سیاسی پس از آن، نه تنها به فروپاشی اقتصادی در حال تهدید کشور کمکی نکرد، بلکه زندگی دشوار کارگران و دهقانان را در دولتی که درگیر جنگی خونین بود، بدتر از پیش ساخت. در میان جناحهای سیاسی متعدد، یک حزب بر دیگران برتری یافت تا به خواستههای عمومی پاسخ دهد و وعده پایان جنگ، اعطای حقوق به دهقانان و کارگران، و در نهایت اصلاح کشور را داد. بلشویکها نه تنها این ادعاهای جسورانه را مطرح کردند، بلکه با کمک ولادیمیر لنین، شخصیتی که هم بحثبرانگیز و هم بسیار بانفوذ بود، رهبری لازم برای تحقق آن را نیز داشتند.
بلشویکها پس از انشعاب از منشویکها در سال 1903، بر حزب کمونیست مسلط شدند. این دو جناح بر سر چندین مسئله، از جمله عضویت حزبی و برنامههای سازمانی، توافق نداشتند. حزب کمونیست تحت حاکمیت بلشویکها، در سال 1917 نه پرشمارترین بود و نه قدرتمندترین. با این حال، آنچه را که در تعداد کم داشتند، جبران کردند. مهمتر از همه، کمونیستها نماینده تمام آنچه که برای مردم نو، رادیکال و تازه بود، به شمار میرفتند. آنها مشتاق بودند که دنیایی جدید را بر ویرانههای امپراتوری روسیه بنا نهند. و البته، یک نوع جدید از دولت، به نوع جدیدی از هنر انقلابی نیاز داشت. دیدگاه ولادیمیر لنین به هنر به همان اندازه که انقلابی بود، ساده هم بود. او بارها نوشت و تکرار کرد:«هنر متعلق به مردم است.» هنر انقلابی باید به جای تعداد محدودی از اشراف، برای عموم مردم جذاب باشد. متعاقباً، این هنر جدید باید رویدادهایی را که دولت را لرزاندند، ثبت و بازگو میکرد. در طول انقلاب روسیه و جنگ داخلی پس از آن، بسیاری از هنرمندان به تعالیم لنین گوش فرا دادند – اغلب ناخواسته و همیشه با چاشنی سبک منحصر به فرد خودشان. برخی از نمادینترین نقاشیهایی که انقلاب روسیه را به تصویر میکشند، هم به رویدادها و هم به اهمیت تاریخی آنها میپردازند.
آشفتهبازاری خونین، گامی امیدوارکننده از هنر ارتجاعی به هنر انقلابی، آغازهای رئالیسم سوسیالیستی و دیکتاتوری، یک رویداد مقدس یا یک اسطوره – انقلاب روسیه همه اینها و بیشتر بود و برای بسیاری به تجربهای قطبیکننده تبدیل شد. تصاویر زیر، داستان این آشوب بزرگ را از نگاه هنرمندان مختلفی روایت میکنند که نهایت تلاش خود را کردند تا آن تغییر بحثبرانگیز، انکارناپذیر و بنیادین را که انقلاب بزرگ اکتبر 1917 بود، به تصویر بکشند.

قیام، اثر کلیمِنت رِدکو، 1924-25
تبدیل یک رویداد یا شخص به امر مقدس و والا (قداستبخشی)، یک موضوع برجسته در هنر مذهبی است. با این حال، در یک کشور بیدین، رویکردهای معنوی مسیر متفاوتی را در پیش میگیرند، همانطور که در نقاشی «قیام» کلیمِنت رِدکو نشان داده شده است. رِدکو این اثر را یک سال پس از مرگ لنین، در سال 1926، به پایان رساند. انقلاب روسیه به سرانجام رسیده بود، بلشویکها پیروز شده بودند و اتحاد جماهیر شوروی نیز از خاکستر جنگ برخاسته بود.
در این نقاشی، رِدکو اشکال هندسی را با پرترههای رهبران انقلابی ترکیب میکند. لنین، بسیار شبیه به عیسی مسیح، در مرکز تصویر قرار گرفته است. در سمت راست او، "حواریون" او – تروتسکی، کروپسکایا، استالین و غیره – ایستادهاند. همانند نمادهای مذهبی (ایکنهای) ارتدوکس قرون وسطی، اندازه هر چهره نه به موقعیتش در ترکیببندی، بلکه به اهمیت آن بستگی دارد. فرمت این نقاشی، بیننده را به یاد هنر مذهبی ارتدوکس میاندازد – پسزمینه تکرنگ و دارای پرسپکتیوی کج است. جای تعجب نیست که این تصویر بیشتر شبیه یک نماد مذهبی (ایکن) است تا هر اثر هنری دیگری که در یک دولت رسماً سکولار (غیردینی) تولید شده است. این یک نئو-ایکن (نمادی نوین) است که نه واقعیت، بلکه تصویری مقدس و قابل تحسین را نشان میدهد؛ چیزی برای تلاش و رسیدن به آن.
لنین، به عنوان رهبر انقلاب، برجستهترین چهره نقاشی است. مانند هالهای که بر سر قدیسین قرار میگیرد، جرقههای نور یاران او را که از تاریکی بیرون میآیند، احاطه کرده است. لنین به عنوان مردی که به اوج قدرت سوق داده شد، به نمادی ابدی از انقلاب روسیه تبدیل میشود. این تلاش برای خلق اسطورههای جدیدی برای مردم، کار رِدکو را از بسیاری دیگر متمایز میکند. اندکی از هنرمندان از سنت نقاشی مذهبی ارتدوکس برای خدمت به نوع دیگری از ایدئولوژی استفاده کردهاند، و تعداد کمتری توانستهاند اثری به این منحصربهفردی و رمزآلودی مانند «قیام» خلق کنند.

مدونای پتروگراد، اثر کوزما پتروف-ودکین، 1922
اگر ردکو به سنت آشنای ارتدوکس در به تصویر کشیدن قدیسان روی آورد، نقاش برجسته دیگر شوروی، کوزما پتروف-ودکین، در اثر خود با عنوان « پتروگراد» در سال 1918به هنر رنسانس ایتالیا پرداخت. اگرچه تصویر مریم مقدس به دلیل ژست زن در حال نگهداشتن فرزندش قابل تشخیص است، اما ترکیب رنگهای آبی، سفید و قرمز اطراف او، جمعیت آشفته پشت سرش، و معماری باشکوه، همگی داستانی متفاوت را روایت میکنند.
بر خلاف بسیاری از اساتید رنسانس که قدیسان و پادشاهان باستان را در جامههای معاصر به تصویر میکشیدند، پتروف-ودکین در اثر خود کاری کاملاً متفاوت انجام میدهد. در عوض، هنرمند انتخاب کرد تا یک زن عادی را به مریم باکره تبدیل کند، همراه با چینهای حکاکیشده شنلش، که تضادی عجیب بین امر عادی و مقدس ایجاد میکند.
کوزما پتروف-ودکین معتقد بود که انقلاب روسیه میتواند بازسازی معنوی را برای جهان ویران امپراتوری روسیه به ارمغان آورد. او به عنوان عضوی از یک جامعه فلسفی آزاد، این اثر هنری انقلابی را به عنوان نمادی از امید و نوزایی در هیبت والای یک زن نقاشی کرد. این نقاشی به زودی به یک اثر نمادین (آیکونیک) تبدیل شد و لقب «مادونای پتروگراد» را به خود گرفت.
متأسفانه، زندگی پتروف-ودکین به اندازه هنر انقلابی او امیدوارکننده نبود. خود هنرمند شاهد بود که بسیاری از همکارانش زیر چرخهای رژیم جدید در هم کوبیده شدند. او سپس در سال 1939 بر اثر بیماری سل درگذشت و بدین ترتیب، تنها کمی پیش از آغاز وحشتهای قریبالوقوع جنگ جهانی دوم، از دنیا رفت.

با مثلث سرخ، سفیدها را شکست دهید، اثر اِل لیسیتسکی، 1920
پوستر تبلیغاتی لیتوگرافی شوروی اثر اِل لیسیتسکی، نسلهایی از هنرمندان آوانگارد را هم در اتحاد جماهیر شوروی و هم در خارج از کشور تحت تأثیر قرار داد. این پوستر یک مثلث بزرگ قرمز را نشان میدهد که دایرهای سفید را میشکند و تمام اشکال هندسی مجاور را در هم میکوبد؛ نمادی از پیروزی بلشویکها بر جنبش سفید – که توسط مخالفان اتحاد جماهیر شوروی رهبری میشد – در طول جنگ داخلی متعاقب آن. لیسیتسکی به عنوان یک پیرو سرسخت کنستراکتیویسم، شیفته قدرت ساده هندسه و پیامهایی بود که میتوانست منتقل کند. او و مالویچ، هر دو بدون واهمه از هنر تبلیغاتی، معتقد بودند که تنها یک هنر انقلابی جدید میتواند کشوری عقبمانده را به سوی آینده سوق دهد.
شخصیتی به گزافهگویی و غیرعادی بودن اِل لیسیتسکی، هرگز نمیتوانست به سنتهای قدیمی و مقدس علاقهمند باشد، و همین او را به هنرمندی ایدهآل برای دوران شوروی تبدیل کرد. در عوض، او اصول کنستراکتیویستی را در آغوش گرفت که امکان تحلیل دقیق فنی جهان و تولید انبوه هنر را فراهم میکرد.
در طول زندگی خود، لیسیتسکی به تعالیم لنین پایبند بود و هنر خود را به تودهها رساند. او حتی در سال 1922 به عنوان سفیر فرهنگی روسیه در وایمار آلمان فعالیت کرد، جایی که با بزرگترین هنرمندان نسل خود همکاری و بر آنها تأثیر گذاشت. رد پای لیسیتسکی در جنبشهایی مانند باوهاوس (Bauhaus) و دی استایل (De Stijl) مشهود است. در اتحاد جماهیر شوروی، او پوسترها و آثار هنری را برای الهامبخشیدن و ایجاد انگیزه در مردم شوروی خلق کرد و به تلاشهای جنگی، به ویژه زمانی که جنگ جهانی دوم کشور را ویران کرد، کمک رساند.

دفاع از پتروگراد، اثر اَلکساندر دِینِکا، 1928
اَلکساندر دِینِکا، نقاش محبوب و مشهور شوروی، در آثارش رئالیسم و مدرنیسم را ترکیب میکرد که دامنه آن از موزاییکهای یادبود تا مجسمهسازی گسترده بود. با این حال، این اثر او یعنی «دفاع از پتروگراد» بود که به یکی از شناختهشدهترین کارهایش تبدیل شد.
«دفاع از پتروگراد»، با نادیده گرفتن شکوه و نوزایی، چرخه بیپایان خشونت در دوران انقلابی را به تصویر میکشد. هر انقلابی بهای خونینی را طلب میکند که سپس در آثار هنری آن منعکس میشود. نقاشی «دفاع از پتروگراد» اثر اَلکساندر دِینِکا دقیقاً به همین موضوع میپردازد، زیرا اثر او بیشتر از امید و تبلیغات شادمانه، از سختیها و بهای تغییر سخن میگوید. این نقاشی رویدادهای جنگ داخلی سال 1919 را تفسیر میکند، زمانی که ارتش سرخ تازه تأسیسشده با نیروهای به اصطلاح سفید – مخالفان رژیم شوروی – میجنگید.
دو ردیف از داوطلبان در جهتهای مخالف رژه میروند که در میانه تصویر یکدیگر را قطع میکنند اما هرگز به هم نمیرسند. ردیف اول بخش پایینتر نقاشی را اشغال میکند، در حالی که ردیف دوم قسمت بالایی را در بر میگیرد، و هدف واقعی ترکیببندی را آشکار میسازد: دِینِکا در یک تصویر، بازگشت مجروحان و شور و نشاط تازهواردان را نشان میدهد. مردان خمیده و شکسته، لنگلنگان از جبهه بازمیگردند تا جای خود را به کسانی بدهند که آمادهاند جای آنها را بگیرند، بیآنکه بدانند چه چیزی در انتظارشان است. «دفاع از پتروگراد»، که یک پنل چرخهای به سبک رئالیسم سوسیالیستی است، نقاشیای است که در رنگهای خاکستری غرق شده و هیچیک از پیروزیهای انقلابی را آشکار نمیسازد.

لنین بر روی تریبون، اثر اَلکساندر گِراسیموف، 1930
اَلکساندر گِراسیموف نیز، بسیار شبیه به دِینِکا، یکی دیگر از استادان رئالیسم سوسیالیستی بود. نقاشی «لنین بر روی تریبون» اثری تقریباً امپرسیونیستی است که رهبر انقلاب روسیه را ستایش میکند و یادآور نقاشیهای ژاک لویی داوید در ستایش ناپلئون و آثار اوژن دلاکروا در گرامیداشت انقلاب فرانسه است. با این حال، این اثر هنری انقلابی چیزی فراتر از یک پرتره به سبک امپرسیونیسم است که با رنگهای روشن و محو نقاشی شده باشد. «لنین بر روی تریبون» بیشتر یک نقاشی تاریخی است تا یک اثر تبلیغاتی.
این اثر که در سال 1930 خلق شد، زمانی به نمایش درآمد که لنین پیشتر درگذشته و مدتها از انقلاب روسیه گذشته بود. گِراسیموف معمولیترین مروج رئالیسم سوسیالیستی نبود؛ رنگهای روشن و گرایش او به نمایشهای دراماتیک اغلب با رویکردهای محافظهکارانهتر همکارانش در تضاد بود. با این حال، ویژگی سبکی او مانع از تبدیل شدنش به نقاش محبوب استالین نشد.
هر نقاش بلندپرواز شوروی میخواست از لنین نقاشی بکشد، زیرا این کار به معنای صعودی پیوسته در نردبان شغلی بود. با این حال، چنین شمایلنگاریهای تثبیتشدهای از رهبر شوروی و ترس از خشم مقامات، به متوسطگرایی دامن میزد. اما نقاشیهای اَلکساندر گِراسیموف در این جنبه متفاوت است. او یکی از نقاشان نادری بود که سیاسیترین روایتها را انتخاب میکرد و آنها را به گونهای پیچ و تاب میداد که هم مقامات را راضی نگه دارد و هم تماشاگران را شگفتزده کند. با این وجود، حتی گِراسیموف نیز جرئت نکرد که رهبر انقلاب بزرگ اکتبر را مرده و در تابوتش نقاشی کند.

اثر هنری انقلاب روسیه: به تصویر کشیدن امر مقدس و امر دنیوی
کوزما پتروف-ودکین یکی از بحثبرانگیزترین نقاشیهای انقلاب روسیه را خلق کرد که داستان به قدرت رسیدن اتحاد جماهیر شوروی را با یک تصویر روایت میکند:« لنین در تابوتش» که نه به خاطر ستایش انقلاب روسیه و نه به خاطر رویکرد سبکی منحصربهفردش در به تصویر کشیدن تاریخ آن مورد ستایش قرار میگیرد. در عوض، این یکی از نقاشیهای نادری است که جرئت کرد جاودانگی رهبر بزرگ، ولادیمیر لنین، یک شخصیت فرقهای، را زیر سؤال ببرد.
با وجود اینکه جسد لنین حفظ شده و در یک آرامگاه به نمایش گذاشته شده بود، قرار نبود او را مرده تصور کنند. به صورت نمادین، رهبر و انقلابش باید زنده میماندند تا تأثیرشان همچنان ملموس باشد. این تناقض بین اسطوره و واقعیت، نقاشی «لنین در تابوتش» را برای بسیاری در اتحاد جماهیر شوروی به تصویری ناراحتکننده تبدیل کرد. در نتیجه، این اثر به ندرت به نمایش گذاشته میشود و کمتر توسط منتقدان و نقاشان مورد اشاره قرار میگیرد. اما اثر پتروف-ودکین همچنان باقی است و به میراث پیچیده انقلاب روسیه و رهبر آن، ابعاد بیشتری میبخشد.
...
راههای زیادی برای به تصویر کشیدن یک انقلاب وجود دارد. هنر انقلابی میتواند در یک نقاشی تاریخی یا یک نماد (ایکن) تجلی یابد، ساخته شود تا یادآوری سخت از وحشتهای جنگ باشد یا پیامآور امید. برخی از عمیقترین آثاری که به انقلابها میپردازند، مدتها پس از وقوع رویدادها و فروکش کردن فریادهای پیروزی و شکست پدیدار میشوند.
اهمیت انقلاب روسیه را به سختی میتوان دستکم گرفت. این انقلاب مجموعهای از رویدادها را برانگیخت که جهان را دگرگون کرد و پیامدهای طولانیمدتی داشت که در سراسر قارهها موج زد. کنستراکتیویسم و هنر آوانگارد شکوفا شدند، تنها برای اینکه جای خود را به رئالیسم سوسیالیستی بدهند؛ سبکی که در نهایت به همان اندازه که یک زبان هنری بود، یک سلاح ایدئولوژیک نیز شد. با این حال، انقلاب روسیه همان چیزی باقی میماند که بود – رویدادی تفرقهافکن که اشکال هنری مختلفی را برانگیخت.
مبنع:
Kurkina. Ana-Teodora, “The Russian Revolution in 5 Great Paintings”, The Collector , Sep 18, 2021