خانواده‌ی فرهنگی چشمه /چشمه‌خوان / گفت‌وگو

آسوده‌خاطر از زمین‌گذاشتن باری سنگین

گفت‌وگو با هاروکی موراکامی درباره‌ی رمان «شهر و دیوارهای بی‌ثباتش»
۱۳ آبان ۱۴۰۴
نویسنده:
اندرو لیمبونگ
مترجم:
تحریریه‌ی چشمه‌خوان
share
share
close
آسوده‌خاطر از زمین‌گذاشتن باری سنگین

 اندرو لیمبونگ: پس از «کشتن فرمانده»، این کتاب تازه‌ترین رمان هاروکی موراکامی است. شرحِ این‌که «شهر و دیوارهای بی‌ثباتش» درباره‌ی چیست، چندان آسان نیست. داستانِ پسری که کار ش خواندنِ رؤیاست؛ رؤیاهایی جا خوش کرده در قفسه‌های کتابخانه‌ای در میانه‌ی شهری که دور تا دور آن دیواری بلند کشیده شده. شهری با یک دروازه و نگهبانی که همیشه بر سر آن پاس می‌دهد. اما، هر کسی در این شهر سایه‌ای دارد؛ سایه‌ای که می‌تواند خودش به‌تنهایی زندگی کند؛ مستقل از  میزبان، منشأ یا آدمش... 
این رمان، نخستین اثر موراکامی طی شش سال گذشته، در حقیقت بازگشتی است به نوولایی که در سال 1980 نوشته بود. در گفت‌وگویی که به‌صورت مکاتبه‌ی ایمیلی انجام شده، این نویسنده‌ی بزرگ ژاپنی از الهام‌های در پسِ این رمان ، احساس خود نسبت به گذر زمان و همچنین عشق بی‌پایانش به گتسبی بزرگ سخن گفته است...

رمان «شهر و دیوارهای‌ثباتش» از داستان کوتاهی می‌آید که در سال 1980 نوشتی و منتشر کردی. همچنین به رمان دیگرت «سرزمین عجایب بی‌رحم و ته دنیا» هم مربوط است. وقتی به اثری بازمی‌گردی که دهه‌ها پیش نوشته‌ای، چه حسی داری؟
نوولایی که در سال 1980 با عنوان «شهر و دیوارهای بی‌ثباتش» نوشتم تنها اثر من است که هیچ‌وقت اجازه‌ ندادم دوباره چاپ شود. یک‌بار در یک مجله منتشر شد، اما نگذاشتم بعدها به‌صورت کتاب دربیاید. همان‌موقع هم حس می‌کردم که هنوز خام و ناپخته است. موضوعی که آن‌جا به سراغش رفته بودم خیلی برای خودم مهم بود؛ یک‌جورهایی نقطه‌ی عزیمتِ مسیرم به‌عنوان یک رمان‌نویس بود. اما مشکل در این بود که آن‌موقع هنوز مهارتش را نداشتم تا بتوانم داستان را آن‌طور که باید و شاید بنویسم. برای همین تصمیم گرفتم وقتی تجربه و مهارت لازم را پیدا کردم، دوباره به سروقتش بروم و کاملاً بازنویسی‌اش کنم.
اما در این میانه پروژه‌های دیگری هم پیش آمد که می‌خواستم به سرانجام برسانمشان. و تا به خودم آمدم دیدم چهل سال گذشته و هنوز سراغ آن داستان نرفته‌ام. دیدم در دهه‌ی هفتم عمر هستم و با خودم گفتم شاید وقت زیادی نمانده باشد.  برای همین حالا  که توانسته‌ام این رمان را از نو و با منظری جدید بنویسم، خیالم راحت شده. انگار بار سنگینی را بالاخره به زمین گذاشته باشم. البته اگر چهل سال دیگر هم عمر می‌کردم، باز شاید همین روزها کم‌کم به سراغ بازنویسی‌اش می‌رفتم.
در این رمان، چقدر زیبا از تنهایی، اشتیاق و عشق نوشته‌ای. به‌نظرت داستان جادویی و سورئال چه چیزهایی  درباره‌ی این ایده‌ها می‌تواند بگوید که از داستان واقع‌گرایانه برنمی‌آید؟
هرگز به سبک نوشتنم به‌عنوان داستان سورئال یا رئالیسم جادویی نگاه نکرده‌ام. من فقط داستان‌هایی را می‌نویسم که دلم می‌خواهد بنویسم، به شیوه‌ای خیلی طبیعی، مثل آبی که در مسیر طبیعی‌اش به‌راه می‌افتد و پیش می‌رود. تنها کاری که من می‌کنم این است که این جریان را حتی‌الامکان با صداقت و وفاداری به کلمات بدل کنم.

نوشتن این رمان را در مارس 2020 شروع کردی، وقتی که به‌ندرت از خانه بیرون می‌رفتی. تقریباً همه‌ی آن روزها پای این کتاب بودی. در آخرش هم نوشته‌ای: «شاید آن شرایط اهمیت خاصی داشته باشد، شاید هم نه. اما حس می‌کنم معنا دارند. در اعماق وجودم چنین حسی دارم.» حالا که مدتی گذشته، تأثیر آن روزهای همه‌گیری را بر  نوشتن این رمان چگونه می‌بینی؟
نوشتن این رمان به نوعی آرامش، سکوت و فرصتِ تفکر نیاز داشت. از یک جنبه می‌توان گفت آن شهرِ محصور در دیوارها، استعاره‌ای از قرنطینه‌ی جهانی است. این پرسش برایم مطرح بود که چگونه ممکن است انزوای افراطی هم‌زمان با احساس گرم  همدلی عجین شود. این ایده از مهم‌ترین مضامین رمان بود.

سایه‌ها در این کتاب نقش مهمی دارند. چه‌چیزی در مفهوم سایه و جفت‌ها تو را برانگیخت؟
راوی اول‌شخص رمان‌هایم، در معنای دقیق، منِ واقعی نیست؛ بلکه بیشتر یک‌جور «منِ ممکن» است، همان کسی که می‌توانستم باشم. جست‌وجوی این امکان‌های گوناگون همیشه برایم بسیار جذاب است و یکی از لذت‌های واقعی نوشتن طی این سال‌ها همین بوده. در زندگی، به‌ندرت فرصتی پیش می‌آید تا  کسی جز خود خودمان باشیم.
شاید انسان‌ها موجوداتی واحد نباشند، بلکه موجوداتی باشند مرکّب و برساخته از «خودهای» مختلف. و چه‌بسا این امکان وجود داشته باشد که خودِ واقعی و سایه را بتوان با یکدیگر عوض کرد. این همان فکری است که اغلب هنگام نوشتن داستان‌هایم به ذهنم خطور می‌کند.

داستان دیگری هم از گذشته هست که بخواهی دوباره به آن برگردی؟
نه، بعید می‌دانم. البته نوشته‌هایی هستند که از آن‌ها کاملاً راضی نیستم، اما تمایلی هم به بازنویسی‌شان ندارم. در میان این‌ها، بعضی‌‌ها هستند که بابت آن‌ها پشیمانم و بعضی دیگر هم نه. در زندگی، اشتباه‌هایی هست که ناگزیر و ضروری‌اند، و اشتباه‌هایی که باید اصلاحشان کرد.
جایی نوشته‌ای که هر آن‌چه درباره‌ی نوشتن می‌دانی، از موسیقی یاد گرفته‌ای. اگر هنوز هم همین‌طور است، کشف موسیقی تازه چه‌قدر برایت اهمیت دارد؟ آیا هنوز چیزی مانده که موسیقی بتواند درباره‌ی نوشتن به تو یاد بدهد؟
وقتی جوان هستی، موسیقی را عمیق‌تر حس می‌کنی، همان‌ وقتی که واقعاً در قلب و جانت می‌نشیند. منظورم از نوجوانی تا حوالیِ بیست‌سالگی است. در آن سن بود که موسیقی‌های شگفت‌انگیز فراوانی شنیدم و درس‌های فراوانی از آن‌ها گرفتم. این روزها... فقط از موسیقی خوب لذت می‌برم.

در مصاحبه‌های سال‌های اخیر زیاد درباره‌ی شخصیت‌های زن آثارت از تو سوال پرسیده‌اند. به نظرت نگرانی‌ها یا انتقادها بر سر چیست؟
در مقطعی خواندن نقدها را به‌کل کنار گذاشتم (واقعاً همین‌طور است). متأسفم که نمی‌دانم دقیقاً به چه انتقادی اشاره می‌کنی. اما به‌طور کلی، من هم مثل هر انسان دیگری محدودیت‌هایی دارم و این محدودیت‌ها به رمان‌هایم نیز می‌رسد. پس طبیعی است که مورد انتقاد قرار بگیرم. اگر کسی از نوشته‌هایم لذت ببرد، خوشحال می‌شوم؛ اگر نه، تنها کاری که از دستم برمی‌آید این است که بگویم متأسفم.

تو از طرفداران پر و پا قرص اسکات فیتزجرالد هستی و می‌دانم که آثارش را به ژاپنی ترجمه کرده‌ای. سال آینده صدمین سال انتشار گتسبی بزرگ است. ترجمه‌ی آن اثر چه تأثیری روی درک و رابطه‌‌ات با کتاب گذاشت؟
وقتی که  گتسبی بزرگ را ترجمه می‌کردم عمیقاً احساس کردم که هیچ‌چیز را در این رمان نمی‌شود کم و زیاد کرد. گفتن ندارد، اما رمان‌های معدودی وجود دارند که چنین ویژگی‌ای دارند؛ و همین است که گتسبی را در برابر گذر زمان چنین پابرجا نگه داشته. دستاورد درخشان و شگفت‌انگیزی است. برای خودم، ترجمه‌ی این رمان به ژاپنی هم یک چالش سخت بود، و هم از سویی دیگر منبع پایان‌ناپذیری از لذت.

این روزها مشغول چه کاری هستی؟
این یک راز است.

                                                                                                                                                                                                                      منبع:
Limbong. Andrew. “ It was 'great relief' for Haruki Murakami to finish his latest novel”, National Public Radio (NPR), November 11, 2024

 

 

مطالب مشابه