در نسل خودش از اندکشمار مترجمانی است که نامش پای هر کتاب، میتواند سرنوشت آن را عوض کند. خیلیها به سلیقهی او اعتماد دارند. شاید چون از آن دسته مترجمها نیست که در بندِ لیست پرفروشها باشد. معیارهایش برای ترجمه، ارزش ادبیِ اثر و ذوق شخصی خودش است. از آنسو، در فضای بینالمللی نشر، خیلی خوب میکاود و معمولاً هم دست پر برمیگردد. خوشش میآید لذتِ خواندن شاهکارهای گموگور را با دیگران شریک شود. و بهراستی هم که کارنامهاش جز این نمیگوید. در دانشگاه سینما خوانده. سالها تدوین کرده. و یکروز، وقتی برای نخستینبار روی یک رمان (عامهپسندِ بوکوفسکی) دست گذاشته، ترجمهاش با استقبال روبرو شده. استقبالی که اصلاً انتظارش را نداشته. خودش میگوید اگر نبود این استقبال، شاید همانجا ترجمه را ول میکرد. اما بختش زده او هم تصمیم گرفته تا مترجمِ تماموقت شود...
پیمان خاکسار کسی است که ما نوشتههای بوکوفسکی، کندی تول، سداریس، استیو تولتز و این اواخر جان فاولز را با کلمات او به یاد میآوریم. مترجمی که آثارش را درست در نقطهی مقابل ادبیات «پیچیده» و «نخبهگرا»، برای طیفِ گستردهای از خوانندگان انتخاب و ترجمه میکند. کتابهایی اگرچه بیگمان حائز ارزشهای ادبی، اما درعینحال بسیار خوشخوان، طناز و آمیخته به جنون. او مترجمی است که هرگز شیفتگیاش را به طنز (خاصه طنز سیاه) پنهان نکرده. حتی به سهم خودش کوشیده تا ادبیات ما را از این بابت متوجه ضعفهایش کند: «مشکلی که ما به صورت تاریخی با آن دست به گریبان هستیم این است که فکر میکنیم طنز چیز بدی است. انگار از اول عاشق تراژدی و غم بودیم.» شاید حلقهی اتصال همهی ترجمههای خاکسار، همین طنز موجود در آنهاست. خودش تلویحاً گفته که آثار نویسندگانِ محروم از شوخطبعی و طنز دیگر برای او جذابیتی ندارد...
پیمان خاکسار از مترجمهای نسل پیش، ترجمههای مهدی سحابی، نجف دریابندری و سروژ استپانیان را میستاید. ترجمهی خود او از رمان «اتحادیهی ابلهان» نیز در نظرسنجی منتقدان و نویسندگان مجلهی تجربه در سال 1391 رتبهی اول را به دست آورده است.